سفارش تبلیغ
صبا ویژن

    ببار ببار ای بارون ببار.

    بر حال زار من ببار!

    می‌نویسم می‌نویسم از دریا، دریایی که بی‌آب زندگی می کند! اما نه آب دارد ولی قرمز.

    نمی‌دانم نمی‌دانم در این دل خراب من چه می‌گذرد.

    می‌خواهم خرابترش کنم خرابتری که در نظر من خرابتراست.اما در نظر پروردگار و مولایم آبادتراست.

    آبادییی که در آن خانه‌ایی پیدا نیست کسی درآن زندگی نمی کند.

    آبادیی که هر کس آن را ببیند بر آن می گرید.

    در بیابانی که آبادی من است باید درد تشنگی را بچشی تا بفهمی که حسین که بود.

    هر که آبادیش در دنیا بیابان باشد بیابانش در آن دنیا بهشت است.

    نمی دانم چه بنویسم، از کجا بنویسم می‌خواهم ازکرببلا بنویسم اما نمی‌توانم بنویسم.

    کرببلا نوشتنی نیست! کرببلا دیدنی نیست! کرببلا شنیدنی نیست!

     کرببلا را باید درک کنی کربلا را باید با دل لمس کنی.

    می‌نویسم چون می‌گریم

    می گریم برای کسی که بواسطه او وارد وادی عشق دنیوی شدم، کسی که با دیدن او عشق را لمس کردم ،کسی که خط رابط عشق من به خدا بود.

    از درد شکست عشق به پناه ایزد مننان آمدم .

        حال آخرین جملات این دفتر دل:

ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت

بنگر که از کجا می  فرستمت

حیف است که طایری چو تو در خاکدان غم

زین جابه آشیان وفا می فرستمت

پناه اول من ای امید آخرمن

بیا زخویش نرانم نگو خدا حافظ

همیشه چشمه تو هستی رود منم

من ازتو درجریانم نگو خدا حافظ

    پایان دادم این دفتررا تا از یاد ببرم گذشته را که چه چگونه وارد این کویر پر از باغ و چشمه روان و شیرین شدم.

اگر آن طایر قدسی ز درم باز آید

عمر بگذشته به پیرانه سرم باز آید

شاید این جمعه بیاید ..... شاید

نمی دانم در این لحظه در دل من چه میگذرد

نمی دانم در دریای درون من چه می خوروشد

نمی دانم چرا این سقف بی سقف با ستون بی ستون  شانه هایم را می فشرد.

 

شروع از27 ماه رمضان1384 پایان 1386/2/15

نویسنده: محمد تقی فضلی

                                    پایان         

                                             

    دوست دارم حال که جملات دفتر دل تمام شد چند نکته را تذکر دهم:

1-       سعی شده تمام جملات دفتر دل را اینجا بیاورم و اگر اصلاحی صورت گرفته اصلاحات نوشتاری و ویرایشی بود.

2-      چون نوشته‏ها در طول یک سال ونیم نوشته شده در آنها تکرار دیده می‏شود که چون این جملات از احساس هست و احساس هم تکرار را دوست دارد زیباست .

3-       این جملات حاصل مدت زیادی زحمت و درد دل دوست عزیزم آقای محمد تقی فضلی بود که در حد خود بسیار عالی بود با توجه به سن ایشان و اینکه برای بار اول نوشتند.

4-       از برادر عزیز آقای فضلی به خاطر زحمات زیادی که کشیدند و به خاطر در اختیار گذاشتن این دفتر تشکر می‌کنم.

5-       پیشنهاد می‌کنم اگر بعضی قسمت‌های این نوشته را نخواندید به صفحات قبل یا آرشیو رجوع کنید و حتما با نوشتن نظرات ما را خوشحال و دلگرم نمایید.

 


نوشته شده در  یکشنبه 87/4/30ساعت  11:57 صبح  توسط حسن اندواری 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
تابه تهمت و روغن معصیّت
حرف‏های تکان دهنده حاج ناصر در حضور حاج کاظم
حیدر ولی با نام دیگر بود عباس
ختم واقعه
آخر دنیا
اثر یک خاطره
دلستانه
[عناوین آرشیوشده]