سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این موضوع ذهن مرا هم به خود مشغول نموده بود و در مورد آن فکر کرده و جواب‌هایی برای این

سؤال پیدا نمودم. حال نه برای این که چیزی آموزش دهم؛ بلکه فقط به خاطر تمام‌شدن مطلب و

رساندن آن به نقط? پایان ادامه بحث را می‌آورم.

     آنچه که به ذهن خودم در مورد این مطلب خطور کرده می‏نویسم که یقیناً با پایه‌های عقلی و دینی

 آمیخته است، اگرچه کلمات از من است؛ ولی مغز و اصل مطلب برداشت‌های من از این دو منبع

می‌باشد.

در این مورد جواب اوّل و کلّی این است که اگر بخواهیم زندگی عبث و بیهوده‌ای نداشته باشیم، باید

 هدفی داشته باشیم که انتها نداشته باشد؛ چون انتها داشتن به معنای بیهودگی و نابودی است و

 تلاش برای رسیدن به آن از بی‌عقلی نشأت می‌گیرد؛ بنابراین با رجوع به عقل، وجود خالق را اثبات

 می‌کنیم و بعد در پرتو اعتقاد او، معاد را اثبات می‌کنیم که صحبت درباره آن‌ها از حوصل? این بحث

خارج است.

وقتی معاد اثبات شد، طبعاً دین هم در کنار آن اثبات می‌شود؛ پس تمام کارها و اهداف ما در پرتو دین

 رنگ می‌گیرند و در چارچوب آن هماهنگ می‌شوند و چون معاد هم امری بی‌منتهاست، انسان

 راضی می‌شود و آرامش پیدا می‌کند.

    ولی باز هم عقل و فکر مجال آرامش را از آدم می‌رباید که مگر نه اینکه دنیا مزرعه‌ای است برای

 آخرت؛ پس در این لجن‌زار چگونه می‌توان چیزی کشت که آن‌جا در آن سرای پاکی‌ها مورد استفاده

 باشد یا اصلاً چگونه می‌توان در این فضا نفس کشید و دشمنی‌ها، بدی‌ها و ضلم‌ها را را بویید. بعد با

 این سینه مالامال از سیاهی به فضای پر از عطر عدل، احسان، و عشق قدم گذاشت. تا عاشق

نشوم، محسن و نیکوکار نشوم، و رنگ و بوی بهشتیان نگیرم، چطور وارد بهشت شوم؟

پس از روی ناچاری باید دست به دامان عشّاق بی‌دل بزنم و دل به آن‌ها بسپارم تا رسم عاشقی به

من بیاموزند و با معشوق یگانه آشنایم کنند و اینجاست که با دیدن این همه عشق و بی‌دلی عاشق،

 عاشقی دیگر می‌شوم تا به واسطه او به معشوق برسم؛ پس یقیناً باید واسطه‌ای باشد تا با او و به

 وسیله او راه را طی کرده و در آبادی دنیا و افراد آن بکوشم.

در این گیر و دار، نظرم به هیچ کس نمی‌افتد جز یک نفر ، آن هم:

 حجة ابن الحسن المهدی ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف ـ

پس هدف و زندگی‌ام را برای یک چیز تنظیم می‌کنم تا هم خودم و هم دیگران را شایست? دیدار روی

 او و درک گفتار و رفتار او نمایم که این خود مقدمه‌ای دارد و آن هم شناخت دین و نظام و قوانین

 خداوند است.

اگر کسی همین جا از من بپرسد: «آخرش که چی؟»، جواب می‌دهم محبّت و عشق پایان و

سرانجام نمی‌شناسد؛ چون باز هم ختم به معشوق بی‌همتا می‌شود که ازلی و ابدی است؛ پس

هیچ احساس بیهودگی ندارم. 

همین مطلب را می‌توانید دو مقاله با نام هدف از زندگی در این آدرس ببینید:

http://www.benisi.ir/Religion/ReligionOther.htm


نوشته شده در  دوشنبه 87/4/31ساعت  5:0 عصر  توسط حسن اندواری 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
تابه تهمت و روغن معصیّت
حرف‏های تکان دهنده حاج ناصر در حضور حاج کاظم
حیدر ولی با نام دیگر بود عباس
ختم واقعه
آخر دنیا
اثر یک خاطره
دلستانه
[عناوین آرشیوشده]