مولای من پر واضح است که هیچگاه مولا از حال نوکرانش غافل نخواهد شد،
حال چه رسد مولای کریمی همچون شما؛که تمام اولیا وانبیا آرزوی دیدار شما را داشته اند.
ولی این دل سرکش و این سر سودایی ست و ترس آن دارم که مرا غرق کنند ومن هم که آیین شنا کردن را
هنوز خوب نیاموخته ام. مولا جان آرزوهایم بلند است چون دربلندای محضر همچون شمایی
خود را احساس می کنم و هر بلندی درمحضربلندای کرامتتان کوتاه می نمایاندپس به خود خواهم گفت:
هرچه دل تنگت می خواهد بگو ولی در جوابش اینگونه می شنوم
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
ولی باز خطابش کردم و گفتم:
گر دراین دریا در آیی سوی ما گرچه خوش باشی ولی خوشتر شوی
لذا قصد کردم تا احرام عنایت کریم را بر تن کنم و بر گرد حرم امن شما طواف نمایم خطاب آمد:
مراقب باش که بی سعی در صفا و مروه طواف مقبولش نخواهد شد.
فرمود : انّا غیر مهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم
مولای من دریا هرچه باشد دریاست و برای دریایی شدن میبایست فنون دریانوردی راآموخت
وگرنه در این دریای متلاطم با این موجهای سهمگینش که کوهها را جابه جا می کند معلوم نیست
که این قطره از کدامین مرداب سر در خواهد آورد، مگر اینکه بخواهد سوار بر کشتی وقایقی گردد
تا او را به ساحل نجات رهنمون سازد واصلا شاید عاقلانه نباشد اگر کسی بخواهد فرض کند که
بدون کشتی هم می شود به ساحل نجات رسید؛ چرا که هرآنکه چشم و گوشش را بگشاید،
غرش مستانه این موجها را خواهد دید وبا کمی تامل خواهد فهمید که
میباست قایقی لااقل مهیا ساخت مگر آنکه خدای ناکرده...
فرمود : نحن سفینه النجاه ولکن سفینه جدی الحسین اسرع
( ما اهل بیت همگی کشتی های نجات هستیم ولی کشتی جدمان حسین (علیه السلام) سریع تر است)
بسم الله الرحمن الرحیم
دل به دلبر گر دهی دلبر شوی
سربه پایش گر نهی سرور شوی
گردر این دریا درآیی پیش ما
گرچه خوش باشی ولی خوشتر شوی
مولای من می خواهم که تنها سر به پای شما نهم و از این همه هیاهوهای اطرافم فارغ گردم
چه کنم که این سر ، سر سودا دارد؛ معلوم نیست با ما چه خواهد کرد! سودایش آخر کار دستمان می دهد .
اگر به خودم باشد چه خوشتر از اینکه سر به پای همچو شمایی نهم ؛ هرچند با خود می گویم
سر سودایی همچو منی کجا و خاک پای مولایی همچوشما کجا؟ ولی کرامت و بزرگی شما خاندان
آرزوهایم را اینگونه عظیم وزیبا ساخته ،که با کوله باری عظیم از گناه و معصیت با ز از این درگاه
ناامید نگردم و رو بر کریم آورم ؛ چه کنم هر چه باشد سر است و سوداها در سر دارد و
میباست همچو دل افساری ناگسستنی بر دهانش زد تا اینقدر سوداگری نکند.شاید با عنایت شما بتوانم
این افسار را بر این افسار گسیخته نصب نمود.
فرمود: عادتکم الاحسان و سجیتکم الکرم(عادت شما اهل بیت احسان نمودن و
صفت بارزه تان کرم کردن است)
بسم الله الرحمن الرحیم
دل به دلبر گر دهی دلبر شوی
سربه پایش گر نهی سرور شوی
گردر این دریا درآیی پیش ما
گرچه خوش باشی ولی خوشتر شوی
مولای من می خواهم که دل به غیر دلبر نسپارم ،
چه کنم هر چه التماسش را می کنم ،گویی که دلش
سخت تر از صخره شده است و اثر ندارد.
نمی دانم شاید اشک کباب است که بر آتش وجودش می ریزم!
وگرنه این دل اینگونه سرکش نبود که حال شده است !
سالهاست که با یکدیگر می سوزیم و می سازیم ،
ولی تا به حال اینگونه او را ندیده بودم! حالش بس عجیب و نا آشناست!
یادم هست روزی ، در خلوت دل خطابش کردم و گفتم:
چرا اینقدر از این شاخه به آن شاخه می پری و آرام نمی گیری
تا ما نیز آسوده شویم ؟ گفت: آیا می خواهی که بی رنج ، صاحب گنج شوی ؟!
مرا که می بینی ذاتم اینگونه نهاده شده ، تا به این راحتی ها
آرام نگیرم و با نسیمی به این سو و آن سو پرواز کنم
تو اگر ادعایت می شود که خواهانی من را بر سر درخت رحمت بنشانی
بپا خیز و ریشه های ایمانت را در عمق زمین جای ده !
دیدم که راست می گوید و ازماست که برماست که اینگونه بی ماوی
و خانه به دوش گشته ایم ؛ شاید هم حال اکنونش به این منظور است
که از بس ریشه هایم سطحی و سست گردیده ،
دیگر آبی جهت حیات به او نرسیده و در آستانه خشکیدن است ،
پس می بایست تا از این زخم نمرده کاری برایش کرد.
فرمود : ان حدیثنا یحی القلوب
( احادیث وکلام ما اهل بیت دل های مرده را زنده می کند )
الهی استاد چه خوش فرمود: چنانچه عاقبتمان
غیرعاقبت شهدایمان شود بر سرمان کلاه نه
بشکه رفته است!