بسمه تعالی

    این مطلب رو نویسنده مطالب «درد دل» در مورد

« درد دل 7 »فرستاد حال با توجه به این مطلب اون نوشته رو بخونید:

 یه شب که غمگین بودم و از درد غم نمی دونستم چه کنم.

 رفتم رو ایوون، آسمون پر ستاره بود وقرص ماه کامل

     یه دفعه شعری یادم آمد:

ببار ای ابر بهار     بر حال زار من ببار

وقتی شعر رو خوندم رفتم تو خونه .

بعد از دودقیقه آسمان صاف شروع به باریدن کرد! باران شدید!

 بعد از پنج دقیقه تمام شد و باز هم آسمون صاف شد.

بارش این بارون چنان بر دلم آرامش داد که

هر وقت به یاد اون شب مییفتم احساس  آرامش می کنم.

    نویسنده: محمد تقی فضلی


نوشته شده در  پنج شنبه 86/12/2ساعت  6:56 عصر  توسط حسن اندواری 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
تابه تهمت و روغن معصیّت
حرف‏های تکان دهنده حاج ناصر در حضور حاج کاظم
حیدر ولی با نام دیگر بود عباس
ختم واقعه
آخر دنیا
اثر یک خاطره
دلستانه
[عناوین آرشیوشده]