بسم الله الرحمن الرحیم
یه روز وقتی باد کمی میاومد صدای خش خش شنیدم یه لحظه فکر کردم صدای برگ درخته که با باد حرکت میکنه اما وقتی به خودم اومدم دیدم که تو قم هستم و اطراف خونه ما تا چندین متر درختی نیست.
همین باعث شد تا به بار برم بیرون و ببینم چیه که این صدا رو میده حدس بزنید چی دیدم زر ورقهایی که بعد از استفاده صحافی بچهها اونا رو با قیمت کمی میخرند و تو کوچه برای اعیاد ماه شعبان آویزان میکنند البته وقتی تو کوچه و خیابان راه میری همین بچهها جلوی شما رو میگیرند و برای جشن نیمه شعبان پول جمع میکنند.
این چیزها من رو خوشحال میکنه با خودم میگم الحمدلله با همه کارهایی که دشمن میکنه هنوز هم نتونسته یاد و نام امام زمان را از ما بگیره و یاد آقا مثل درخت تو دل مردم ما ریشه زده ولی باز هم اون سوال قدیمی شبیه یه زخم سر باز میکنه از خودم میپرسم اگه ما این همه به فکر آقا هستیم و برای اون خوشحالی یا ناراحتی میکنیم پس چرا آقا ظهور نمیکنه؟ آیا ما واقعا همون قدر که فکر جشن و کارهای کوچیک و بزرگ تو اون هستیم به فکر خود آقا هستیم؟ جواب رو خود آقا به ما داده:
اگر دلهایتان تاریک و ظلمانی نمیگردید
امامت هم عیان میگشت و پنهانی نمیگردید
به قدر تشنگی گر تشنه امر فرج بودید
خدا داند فرج اینگونه طولانی نمیگردید
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر اللهم لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا
باران آتش
الهی سرانجام شهادت در راه خودت را مرحمت فرما
به تمام آنهایی که در آرزوی شهادت در رکاب قطب عالم امکان شب را به صبح می رسانند.
الهی باران سنگ های آتش زا که تمام زندگی مؤمن را به فنا می سپارد، باریدن گرفته است؛ الهی
چتری از جنس نور می خواهم تا طاقت این بارش سهمگین را داشته باشد.
الهی زخمی ها و کشتگان این باران شهاب های آتش زا بسیارند، ولی هر چه در احوالشان جستجو
می کنم که چه چیز باعث شد تا در میان این همه افراد سنگی او را هوشیارانه هدف قرار دهد، هیچ
نمی یابم الهی یاریم نما تا بیابم.
الهی گویا آسمان مهیای بارشی بس عظیم و طاقت فرساست که کمتر کسی را یارای رو در رو شدن
انفرادی آن است؛ الهی یافتم که هر که در زیر سایه درخت توکلت کوچ کند از آسیب در امان خواهد بود؛
یا غیاث المستغیثین اذن ورودم را بپذیر.
الهی هر چه باشد سنگ سنگ است وآتش آتش و هیچگاه تا به حال نشده است که سنگی آتش زا
بی اراده تو کسی را کشته ویا زخمی گرداند؛ الهی حیات و مماتم را تو به عهده پذیر و مرا کشته و
زخمی این سنگها مگردان.
الهی تو خود می دانی که دریا نیستم تا اگر سنگی بر من فرود آید آن را در خود فرو برم پس اگر اذن
دخولم نمی دهی به دریایم ملحق گردان.
الهی چه بسا کوههای سر به فلک کشیده ای که ازداغی و سنگینی این اجرام خورد گشته و
ذوب گردیده اند، چرا که فریب عظمت و جلالشان را خورده اند؛ الهی اگر می خواهی کوهم گردانی
مرا از تحت سایه درخت رحمتت خارج مگردان.
الهی چه بسا رودهایی که فریب سرعت وعظمتشان را خورده اند که هیچ چیز نمی تواند آنها را از
رسیدن به دریا باز دارد، ولی باز سنگهایی عظیم تر در مسیرشان قرار گرفته اند و بجای اینکه به دریا
منتهی شوند منحرف گشته و به مرداب ریخته اند.
الهی نمی خواهم کفر گفته باشم ولی از باب ـ لیطمئن قلبی ـ می خواهم به بنده ات بنمایانی که
چگونه می شود کسی در زیر سیلاب وباران سنگهای آتش زا قرار بگیرد، ولی حتی خراشی از گزند این
اجرام نبیند.
الهی استاد چه خوش فرمود: چنانچه عاقبتمان غیرعاقبت شهدایمان شود بر سرمان کلاه نه بشکه
رفته است!
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از دوستان دلتنگیهای زیادی داشت ، دلش میخواست با یکی درد دل کنه و حرفهاش رو بزنه،
بهش پیشنهاد دادم که حرفاش رو بنویسه وبه جای اینکه با خَلق کم خُلق درد دل کنه با خدا و امام زمانش حرف دلش رو بزنه.
اون هم نوشت، حرفهای زیبایی که شاید خیلی ساده به نظر بیاد اما،
سخنی کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند:
حال از دلم بگویم!
چه به گویم ازدلم ؟ غرق خون میشود وقتی می نگرم به علی(ع)
میگریم چون با بیعدالتی با او رفتار کردند.
ولی او به حق رفتار کرد.
چرا او قاتلش را بیدار کرد؟
دلم تنگ است تنگ دیدارعلی(ع)
گریه دارم اما نمی توانم گریه کنم.
درد دلم رابایک جمله می گویم:
درد بیعشقی زجانم برده طاقت
آنچه می گویم ازدل برزبان می آید.
دلم درد دارد نمی دانم چه دردی.
دردی که باعلی وفاطمه وفرزندانش شروع می شود اما نمی دانم با چه خاموشش کنم.
دردم رامی گویم، دردم عشق است. عشقی که پایان ندارد،اگربه معشوقم رسم عاشقترمیشوم.
عشق چه دردی است، که هم داشتنش درد است هم نداشتنش،دردی است بی درمان که درمانش معشوق است.
چه عشقی عشق است؟چه عشقی پاک است؟چه عشقی پایان ندارد؟عشقی که به خدا ومحمد و...باشد.
دلم طاقت نمی گیرد اگرننویسم.
عاشقان راچه آرزویی است جز درد دل وصحبت کردن. درد دلم را می نویسم برای دوست دوستی که
تنها اواین نوشته را می بیند.
دوستی که همه عالم منتظراوهستند دوستی که او مرا می بیند ولی من او را نمیبینم.
می دانی اوکیست؟ اوصاحب الزمان است.
نمی دانم باشنیدن این کلمه چه حال وحسی پیدا میکنی
اما من اگر بگویم هیچ، دروغ گفتهام.
چه حکایتی دارد دفتردل که هرگز تمام نمیشود.
می نویسم. می نویسم ازدل برای دل که شاید تسکینی باشد برای دل من مسکین.
می نویسم ازمردانگی علی، ازتشنگی حسین
از پهلوی شکسته فاطمه ازفرق شکافته علی.
اما نمی توانم بنویسم! چون امشب گناه کردم.
ولی قسم می خورم به فرق شکافته علی (ع) که اگر گردنم رابزنند دیگرگناه نکنم.
با یک دل غمگین به جهان شادی نیست
تا یک ده ویران بود آزادی نیست
گر در همه جهان یکی زندان هست
در هیچ کجای این جهان شادی نیست
من از خار سر دیوار فهمیدم
که ناکس کس نمی گردد بدین بالا نشینی ها
صائب تبریزی
دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد گر چه او بالاتر است
صائب تبریزی
امام موسی کاظم (ع) :
إِنَّ فَاطِمَةَ (ع) صِدِّیقَةٌ شَهِیدَة
همانا فاطمه (سلام الله علیها) زنی بسیار راستگو و شهید است.
الکافی 1 458 باب مولد الزهراء فاطمة ع .....