برای رسیدن به هرچیزی شرطی وجود دارد. باید مسیرش را طی کنیم. مخصوصا اگر برای رسیدن به معشوق باشد.
ما برای بدست اوردن خیلی چیزها ی بیهوده کارهای عجیبی انجام می دهیم .اما برای رسیدن به عشق هم کارهای عجیب انجام میدهیم!
آه که اگر بدانیم با خود چه می کنیم هیچ وقت خود را نمیبخشیم کاری که میکنیم بدتر از آتش جهنم است.
براستی که همان، همان الرحمن است که مارا میبخشد.
مطلب بالاادامه مطلب پایین می باشد
بعد ازهرسیاهی شب سپیده صبح وجود دارد، بعد از هر انتظار لحظه دیداری وجود دارد، پس تاروزدیدار.
روز دیدار روز مرگ است؛ روزی که در یکقدمی ما میباشد، اماچشم ما کوتاهتر از یکقدم را میبیند.
بهراستی هیچ احساس کرده اید که خسته شدهاید، اما من به همان خدایی که بر ما خدایی میکند نای حرف زدن ندارم، من معتقد هستم که زندگی بدون انتظار هیچ لذتی ندارد و یک زندگی عبس می باشد اما بهراستی انتظار خیلی سخت است آن هم انتظاری که پایانش معلوم نیست.
آه ای خدای من پناهم میدهی! گناهانم چه میشود، به کجا میروند، خدایا در دلم تو را میبینم نمیدانم حسم را چگونه بیان کنم. خدایا کمکم کن! به همان لطفت قسم!
مطلب بالا ادامه مطلب پایین می باشد
ادامه دارد
چند شبی است که در دلم شوقی وجود دارد شوقی که طعم عشق میدهد، نمیدانم این عشق ازکجا تقویت میشود، این عشق درد انتظاردارد، درد اشتیاق دارد دری در یک قدمی تو وجود دارد اما فاصلهاش بیش از میلیاردها قدم است.
شروع میکنم با نام مهربان ترین مهربان
روزی خواندم اورااجابت کرد مرا بازهم خواندم اجابت کرد مرا بازهم خواندم میدانم اجابت می کند.
تنها اوست که قدرت اجابت کردن را دارد .
اگه به انداز? این دوتاهنریاغیرت داشتیم این همه ازخداجدا نمی شدیم مگه نه اینکه اصل ما وجنس ما از اوست!
با سلام خدمت همه عزیزان وکاربران این وبلاگ
یک هیات خصوصی فرهنگی با نام ((عاشقان ابوالفضل)) در شهرستان آمل با شماره ثبت 2403 شروع به کار کرد .
این هیات با این وبلاگ کاملا در ارتباط بوده و تمامی اطلاعیه های آن روز های شنبه در این وبلاگ خواهد بود.
بنده به عنوان رییس هیات از مدیر وبلاگ آقای حسن رضا زاده اندواری به خاطر همکاری با این هیات کمال تشکر را دارم .
تمامی پیشنهادها و انتقادات شما عزیزان را با جان و دل خریداریم .
امید وارم که کمال خدمتگزاری را در این هیات برای آقا اباعبدالله الحسین انجام دهیم.
با تشکر از همه کاربران...
آنکه رخسار تورا رنگ گل ونسرین داد صبرو آرام تواند به من مسکین داد
جمعه دگر آمد وتو نیا مدی
می دانم جمعه دگر می آید وتونمی آیی.
خدایا خداوندا هیچ وقت نباشد که او بیاید ولی من نباشم.
خدایا امروز پنج شنبه است. یکی از همان جمعه ها در راه است.
پنج شنبه ای که مانند سکویی می ماند ، تا بر روی آن بنشینیم تا غروبی را تماشا کنیم.
غروبی که سراسر خزان است . غروبی که به شب ختم می شود وسیاهی شب دیده می شود.
وقتی صبح می شود بازهم به انتظار غروبی دیگر.
ای غایب ازنظربه خدامی سپارمت جانم بسوختی وبه جان دوستدارمت
منتظرم.....